عارفانه هاي يک دوست




صداي بال فرشتگان ،


با باد مي آيد .


ازکهکشان برگ ريزان ،


بيکران مي آيد .


کنون که آمد است ،


اين فصل خزان نيست .


به کهکشان بنگر ،


رنگين کمان مي آيد .


بشويد مرا ،


با شراب باران .


بپيچت درحريربوسه اش ،


باد و باران .


به گرمي لاي لا يش ،


مست خواب مي شوم .


به زيرچترگيسوانش ،


همچوموم آب مي شوم .


شراب خواب شبهايم شد ،


مثل مهتاب .


رنگين فرش زيرپايم شد ،


در حرير آفتاب .


غرآ




هستم مست تو و ،


غمزه فروشي ازتو .


ميخرم به صداقت عشق ،


عشق بازي ازتو .


بگوکه عاشقم ؟،


خسته نيستم ازتو .


ميخرم با قلبم عشق ،


آن عاشق ازتو؟ .


دلم را دريا بين و ،


شاعري. شعرهايم ازتو .


ميزنم به دريا و ،


ساحل زيبايش ازتو .


ميشوم غرق دريايت ،


پاروي دستانم ازتو .


ميروم با قايق روياهايت ،


مرغ عشقِ دريايش ازتو .


غرآ




امروزکه ازآهنگ صدايت ،


سرمست ومستم .


بگذاربخوانم بيت وغزلت را ،


تا هستم ومستم .


ازنرگس چشمت بگويم ،


ياگيسوي رهايت .


بگذاربگويم که ازنرگس چشمت ،


مستِ مستم .


کُشت آن نگاهت مرا و ،


شرربه جانم انداخت .


با اين تن تبداربميران مرا و ،


بنويس که ازعشق تو رفتم .


غرآ


 



آخرین جستجو ها